جدول جو
جدول جو

معنی گم زن - جستجوی لغت در جدول جو

گم زن
(چَ)
معدوم و خراب کننده، تارک. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گم زن
گمراه، پنهان شونده، معدوم کننده
تصویری از گم زن
تصویر گم زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گام زن
تصویر گام زن
رونده، تند رو، قاصد، اسب تندرو، بوز، سیس، چارگامه، براق، جواد، چهارگامه، ره انجام، سابح، بادرفتار، شولک، بالاد، برای مثال یکی اسب باید مرا گام زن/ سم او ز پولاد خارا شکن (فردوسی - ۲/۱۲۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم زن
تصویر کم زن
سهل انگار، بی دولت، بی اقبال، برای مثال با دو سه کم زن مشو آرام گیر / مقبل ایام شو و کام گیر (نظامی ۱ - ۸۲)، کسی که در قمار همیشه می بازد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ نَ / نِ سَ)
شخصی که خود را و کمالات خود را عظمی ندهد و سهل انگارد. (برهان) (آنندراج). آنکه خود و کمالات خود را وقعی و عظمی ندهد و سهل انگارد. (ناظم الاطباء). فروتن و متواضع. آنکه خود یا دیگری را کم انگارد:
اگر مردان عالم کم زنانند
ترا زان کم زدن آخر کمی کو.
سنائی.
عاشقان را ز صبح و شام چه رنگ
کم زن عشق باش و گو کم صبح.
خاقانی.
کم سخن گوییم و گر گوییم کم کس پی برد
باده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم.
مولوی.
در عالم کم زنان چه بینی
در خطۀ دل چه جان فزایی.
مولوی.
آید جواب این هر دو را از جانب پنهان سرا
کای عاشقان و کم زنان اینک سعادت در کمین.
مولوی.
، کافر و منافق را نیز گفته اند. (برهان). منافق و ریاکار. کافر و گمراه و بیراه. (ناظم الاطباء).
- کم زده ای چند، کنایه از کفار و منافقان است. (برهان). چند کافران و منافقان و ریاکاران. (ناظم الاطباء) :
با دو سه در بند کمربند باش
کم زن این کم زده ای چند باش.
نظامی.
، شخصی که پیوسته در قمار نقش کم زند.
(برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) :
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند
مهرۀچشم برامیدمششدر گیرند.
مجیرالدین بیلقانی.
از کم زنان دعوی مهرۀ عجز باز نچینم. (مرزبان نامه).
، بی دولت را گویند. (برهان) (آنندراج). بی دولت و کم بخت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
یکی بادپیمای کم زن بود
که از کینه با خویش دشمن بود.
لبیبی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاهلی پیشه کردی ای کم زن
وای مردی که او کم است از زن.
سنائی.
همانا که عشقم بر این کار داشت
چو من کم زنان عشق بسیار داشت.
نظامی.
با دو سه کم زن مشو آرام گیر
مقبل ایام شو و نام گیر.
نظامی.
کزین کم زنی بود ناپاک رو
کلاهش به بازار و میزر گرو.
(بوستان).
، مدبر و صاحب تدبیرو رای باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ گِ رِ تَ / تِ)
دم زننده. نفس زننده. که نفس بکشد. (یادداشت مؤلف) :
منت نهنگ دم زن دریای مردمی است
در مردمی ندارد دریای تو نهنگ.
سوزنی.
و رجوع به دم زدن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ کَ دَ)
پنهان شدن. (آنندراج) :
سردهانت ذره ای هرگز نشد بر من یقین
دل می برد دزدیده او در گوشه ای گم میزند.
ویسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم زن
تصویر دم زن
دم زننده، نفس زننده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به خود و کمالات خویش اهمیتی ندهد و آنها را سهل انگارد، کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند: (از کم زنان دعوی مهره عجز باز نچینم)، بی دولت کم بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم زدن
تصویر گم زدن
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل زن
تصویر گل زن
آنکه بر روی پارچه شکل گل را نقش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم زن
تصویر کم زن
((~. زَ))
کسی که در قمار همیشه می بازد، بی دولت، بی اقبال، سهل انگار، پست کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم زن
تصویر هم زن
((~. ز))
وسیله ای برای مخلوط کردن، به ویژه مخلوط و همگن کردن مواد غذایی مایع
فرهنگ فارسی معین
خستگی به در کردن، توقف در بین راه جهت استراحت
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که سم پاشی کند، سم زننده
فرهنگ گویش مازندرانی